-->-->-->
-->-->-->-->-->-->-->-->-->آیه قرآن تصادفیحضرت صادق ( علیه السلام) حدیثی نقل میکنند که امیرالمۆمنین همیشه میفرمود « لیجتمع فی قلبک الافتقار الی الناس و الاستغناء عنهم» همیشه در قلب خود دو حس متضاد را با هم داشته باش: همیشه احساس کن که به مردم نیازمندی، یعنی مانند یک نیازمند با مردم رفتار کن، و همیشه احساس کن که از مردم بینیازی و مانند یک بی نیاز و بی اعتنا بامردم رفتار کن
اما این امر در آن واحد نسبت به یک چیز که نمیشود، لابد نسبت به دو چیز است. خودشان توضیح میدهند «فیکون افتقارک الیهم فی لین کلامک و حسن بشرک» اما آن مرحله ای که باید مانند یک نیازمند رفتار کنی، در نرمی سخنت است، و در حسن سیرت و تواضع و ابتداء به سلام، «و یکون استغناءک عنهم فی نزاهة عرضک و بقاء عزک» و آن مرحله ای که باید بی نیاز باشی و جای تواضع نیست در حفظ آبرو و بقای عزت توست. آنجا که پای حیثیت و شرافت در میان است، آنجا که دیدی که اگر بخواهی ذره ای نرمش نشان دهی، عرض و آبرو و عزت خودت را از دست میدهی، دیگر جای این نیست که رفتار یک نیازمند را داشته باشی بلکه باید رفتار یک بی اعتناء و بی نیاز را داشته باشی.
برچسب : نویسنده : ebrahim paeizan بازدید : 257 تاريخ : 5 / 2 / 1392 ساعت: 21:47
غضنفر تا ده سال برای پدرش عزاداری می کرد
بهش میگن : آخه چقدر گریه می کنی ده سال گذشته
میگه : آخه هر وقت یادم میفته که موقع خاکسپاریش
چه دست و پایی میزد جیگرم آتیش می گیره !
برچسب : نویسنده : ebrahim paeizan بازدید : 203 تاريخ : 2 / 2 / 1392 ساعت: 15:59
فقیری در مسجد خوابیده بود. دچار قولنج شد و شکمش به شدت درد میکرد. تا آنجا که از درد مینالید و به زمین میغلطید. فریاد میکرد و هر کار میکرد تا بادی از او صادر شود تا کمی راحت بشود افاقه نمیکرد. تا آخر که دست به دعا برداشته بود و دایم میگفت: خدایا! بادی برسان! خدایا! گوزی برسان.
چون نزدیک صبح شد حالش بهتر نشد و تقریباً در حال مرگ بود. دوستانش هم ایستاده بودند و شاهد مرگ او بودند. فقیر دایماً دعا میکرد و میگفت: خدایا مرا از جهنم نجات بده، خدایا بهشت را نصیب من کن، خدایا به من خانهای در بهشت بده.
رفیقی که همانجا شاهد بود، گفت: مرد حسابی! تو از خدا گوز خواستی به تو نداد، چطور به تو بهشت میدهد؟
برچسب : نویسنده : ebrahim paeizan بازدید : 220 تاريخ : 1 / 2 / 1392 ساعت: 0:00